دیگران را از نیکی کردن پشیمان نکنیم
برای خوبی کردن فرصت را از دست ندهیم شاید این خوبی سهم تو باشد و در پی آن آزمایشی برای اینکه چیز بالاتری را به تو بدهند.مثل زیارت قبر حسین(ع)،مثل شهادت که آرزوی خیلی از شماهاست ولی من نه چون واقعا هنوز درکش نکردم.
وسعی کنیم که این عمل رو هم برای خدا و رضایت او انجام دهیم.
نمی خوام توصیه اخلاقی بکنم ولی قدر با هم بودن را بدونم و جزء کسانی نباشیم که زندگی رو برای بقیه سخت کنیم گاهی با یک کار کوچیک میشه یه قلب بزرگ رو از خودت راضی کرد پس این دل خوشی ها را برای خاطر خوشی و حال خودمون هم که شده از همدیگه نگیریم.وقتی چیزی از کسی می خوایم اول خودمون برای آن پیش قدم بشیم.
امروز توی خوابگاه به یکی از بچه ها گفتم که به جای یکی دیگه از دوستان آب چایی رو روی اجاق بگذارد چون حال اون دوستمون خوب نبود
و دیشب هم گفته بود که ساعت اول کلاس ندارد.خودمم هم چون قرار بود بنا بر قولی که به مدیر مدرسه داده بودم می بایست ساعت هفت میرفتم حوزه چون مسئولیت کتابخانه با منه.و این دوستم قبول کرد و بدون اینکه او را بیدار کند کار اور را انجام داد وقتی آمدم حوزه درها رو باز کردم رفتم سر کارم ولی سایت کتابداری مثل دیروز قطع بود این بود که نگاهی به کتابخانه کردم دیدم کمی اشغال توش ریخته شده اول گفتم بذار بچه ها تمیزش کنند وبعد رفتم نبتون رو آوردم و رو موکت کشیدم دیدم خوب تمیز نمیکنه و بعضی آشغالاش می ریزه چون کمی خراب بود.دو تا گردو داشتم خوردم (چون صبحانه نخوره بودم و نانوایی هم نموندم نون بگیرم چون بنابر قولی که داده بودم نمی تونستم دیر تر برم در رو باز کنم.)چشمم به جارو افتاد و رفتم شستمش و آوردم کتابخونه رو جارو زدم آخرای کارم بود که بعضی از بچه ها سر رسیدن دوست نداشتم که اونا بدون من اینجا رو جارو زدم این بود که در رو بستم و وقتی آشغالها رو جمع کردم گذاشتم زیر یکی از میزهای مطالعه که وقتی کسی نباشه ببرم بیرون و بعد مدتی خاک انداز رو بردم ولی جارو رو گذاشتم دستمال جادویی و پارچه دیگر رو بردم خیس کردم تا سیستمها رو بادستمال جادویی تمیز کنم و قفسه های کتاب خانه رو با پارچه ولی در حین شستن یکی از بچه من رو دید بازم دوست نداشتم کسی منو ببینه (شاید براتون سؤال پیش بیاد که چرا من دوست ندارم کسی ببینه ولی دارم می نوسم) چون اینجا را خودمونی تر دیدم…بگذریم،خلاصه بعد از گرد گیری رفتم که پارچه ها رو بشورم که چند تا ظرف کثیف رو داخل سینک دیدم فکر نکنیید که ما بی نظم هستیم این اتفاقات در هر جایی ممکنه بیافته حتی حوزه،بعد از شستن اونا به یاد کار دوستم افتادم که بخاطر دوست دیگرمون انجام داد و از قضا این دوست فداکارمون مسئول گذاشتن آب چایی در حوزه بود و من هم فرصت را غنیمت شمردم که کار او را جبران کنم و هم آب چایی به جاش بذارم و هم ظرفها رو شستم از این کارم هم خوشحالم امیدوارم که خدا توفیق بدهد که بی منت برای همدیگر کار کنیم و برای این بود که گفتم از هر دست بدی از همون دست می گیری.
امیدوارم که خسته اتون نکرده باشم،برام دعا کنید برم کربلا.بی صبرانه منتظر نظرات ارزشمندتون هستم.
آخرین نظرات